1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14
|
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزیچو گل گر خردهای داری خدا را صرف عشرت کنز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل استبه صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانیچو امکان خلود ای دل در این فیروزه ایوان نیستطریق کام بخشی چیست ترک کام خود کردنسخن در پرده میگویم چو گل از غنچه بیرون آیندانم نوحه قمری به طرف جویباران چیستمیای دارم چو جان صافی و صوفی میکند عیبشجدا شد یار شیرینت کنون تنها نشین ای شمعبه عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروممی اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوشنه حافظ میکند تنها دعای خواجه تورانشاهجنابش پارسایان راست محراب دل و دیده |
|
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزیکه قارون را غلطها داد سودای زراندوزیکه زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزیبه گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزیمجال عیش فرصت دان به فیروزی و بهروزیکلاه سروری آن است کز این ترک بردوزیکه بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزیمگر او نیز همچون من غمی دارد شبانروزیخدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزیکه حکم آسمان این است اگر سازی و گر سوزیبیا ساقی که جاهل را هنیتر میرسد روزیکه بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزیز مدح آصفی خواهد جهان عیدی و نوروزیجبینش صبح خیزان راست روز فتح و فیروزی |